آیساآیسا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 19 روز سن داره

آیسا دختری از ماه

خاطرات آیسا در 17 و 18 و 19 ماهگی و 26 ماهگی

سلام نفسم .می خواستم خاطرات دختر نازم رو بنویسم یکسری م:.8-الب از قبل بود که مامان بدلیل نداشتن اینترنت در دفتر خاطراتش نوشته بود گفتم اول اون مطالب رو بنویسم. آیسا در سن 17 ماهگی _8600 وزن و 78 قد _کلماتی که بیان میکردی عشقم: بابا،ماماو به بابا منوچهر مگیه بابا یا (م-)اول اسم بابایی نسترن:ننن        بهار:ب-        دایی افشین:دا       سارا:یایا           ماست:ما     آب:آب        بیا:اییا نیلوفر:تا چند ماه پیش بابا بعد شد لو و بعد ای یو           عمه و عمو:عمه-       ...
8 مرداد 1392

تولدت مبارک بابا علی

می‌خواستم زیباترین کلام را برایت بنویسم  اما پنداشتم ساده نوشتن همچون ساده زیستن زیباست  تولدت مبارک  دوستت دارم  سی و سومین سالگرد تولدت مبارک علی جان امسال روز تولدت پیشمون نیستی امیدوارم که همیشه شاد باشی و سایت بالای سر من و آیسا باشه عزیزم. اینم یه گل زیبا برای بهترین بابا و بهترین همسر دنیا  ...
8 مرداد 1392

شروع 2 موفقیت

فرشته کوچولو مامان دیگه داره بزرگ میشه. هوراااااااااااااااااااا        عشق مامان الان یک هفته دیگه در طول روز شیر نمی خوره می خواستم یکباره از شیر بگیرمت  ولی با خوندن  (وبلاگ مامان روانشناس) نظرم عوض شد و تصمیم گرفتم که تدریجی از شیر  بگیرمت و دیگه شما در طول روز  شیر نمی خوری و فقط شب موقع خوابیدن میای  سراغم.   دومین هورااااااااااااااااااااااااااااااا   دختر نازم الان 2 سال و 2 ماه و 5 روزشه و به مدت 3 روزه میاد و به مامان میگه: مامان جیش دارم  اصلا"باورم نمیشه به این راحتی این موضوع حل بشه خدا رو شکر امیدوارم که ادامه&nbs...
23 تير 1392

مزرعه بابا منوچهر

دخمل نازنینم آیسا جونی، عاشق مزرعه بابا منوچهره و ما هر وقت اونجا میریم آیسای من عشق میکنه میپره بغل بابا منوچهر و میگه:منوچهر قوقولی، هاپو                                                                                        آخه عشقم همه رو به اسم صدا میکنه. بابایی هم اونو بغل میکنه و با خودش میبره پیش قوقولی و هاپو. این بار  که رفتیم شرکت، مامان ستاره و عمه فاطمه و خانواده عمو رضا ب...
21 تير 1392

مروارید های آیسا

  مبارک مبارک اومدن مرواریدهای سفیدت     بالاخره دندون های سفیدت افتخار دادن اومدن بیرون. دخملی نازم دندونای نیشت در نیومده بود  که اونا هم در اومدن مبارک باشه عزیزم.  آیسا جونم بر خلاف بیشتر بچه ها اول دندونای تختش در اومد بعد دندون نیش که همگی هم با  هم در اومدن. هووووووراااااااااااااااااااااااااا        ...
10 تير 1392

حسادت آیسا جوونی

سلام دخملی مامان  عزیز دلم تا 9 روز دیگه 2 سال و 2 ماهت کامل میشه قوربونت بشم عشقم اینقدر روزها و ماها زود می گذره که متوجه زمان نمی شیم و دخملی مامان روز به روز بزرگ تر میشه و شیطون تر . دیشب برای اولین بار حس جسادت رو توی تو دیدم ،تا قبل از دیشب فکر نمی کردم به کسی حسادت کنی. دیشب مهمانی مامان مهناز خیلی ناراحت بودی با عصبانیت حرف می زدی البته بهتر بگم داد می زدی دوست نداشتی کسی به غیر از شما به بچه ای دیگه توجه کنه بخصوص عمو هوشنگ .دیشب سه تا نی نی خوشمل و کوچولو اونجابودن و حسادت شما گل کرده بود(آمیتیس و آرتمیس دوقلوهای زیبا عمو داریوش)و آترینا دختر مشمل عمو آرش     اینم انگشت...
9 تير 1392

خاطرات و روزمره های آیسا

سلام دخمل گلم امشب دلم خواست کمی از شیط ونیات بنویسم عزیزم.امروز صبح گذاشتمت پیش مامان مهناز و با خاله نیلو رفتم بیرون وقتی که برگشتم............ بقیه در ادامه مطلب دیدم دخملی مامان مهنازو مجبور کرده بیاد توی حیاط و شلنگ آبو گرفته به خودش و طبق معمول سنگ بازی کرده و با انداختن توپ داخل آب، مامان مهناز هم خیس شده.وای چه صحنه ای .... بعد از ظهر هم پوست باقالی رو ریخت توی ساندویج میکر درشو  بست و گفت: با اون زبون شیرینش غذا حاضره. راستی شب قبل با خاله نیلو رفتیم ساندویچ خریدیم آخه بابا علی رفته شیراز و نبود و مامان مهناز هم رفته بود عروسی ما هم  رفتیم ساندویچ خریدیم وای دخمل مامان دیدنی ...
4 تير 1392

از شیر گرفتن آىٍسا

سلام دخمل گلم مامانی مدتهاست میخواد دخمل نازش از شیر بگیره ولی تا الان موفق   نشده از  هر روشی هم که دوستان پیشنهاد دادن استفاده کردم ولی جواب نداده(داروی تلخ،قرمز کردن)     در آخر تصمیمگرفتم تدریجی از شیر بگیرمت ٣ روز با موفقیت بود که متاسفانه  مریضی شدیدی گرفتی و مامان مجبور شد بیشتر از قبل بهت شیر بده .   ایشالا هر چی زودتر آیسا مامان خوب بشه.   ...
6 خرداد 1392