آیساآیسا، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 13 روز سن داره

آیسا دختری از ماه

دوباره مینویسم عشقم

سلام وجودم،عشقم،زندگیم نتونستم خاطرات دخترمو به روز بنویسم. امیدوارم از این تاریخ سریع تر بنویسم.سرم خیلی شلوغ بود و فرصت نوشتن نداشتم .چند وقت پیش شیطونیهایی کردی که بخودم گفتم اگه اینا رو ننویسم به مرور زمان باعث فراموشی میشود.بخاطر همین دوباره مینویسم تا خاطراتت همیشه ثبت بشه عزیز مادر. اینم آخرین عکست تا بدونم از چه سنی دوباره خاطرات قشنگتو ثبت کردم. ...
14 آذر 1393

یک روز پر از شیطنت

سلم عشقم، نفسم  دلم نیومد از این روز پر از اتفاق همینجوری بگذرم.تصمیم گرفتم بنویسم تا وقتی بزرگ شدی بخونی و بدونی چه شیطونی بودی وروجک مامانی. امروز دخملی مامان با خوشحالی تمام از خواب بیدار شد و به عشق خاله الهام به مهد رفت ظهر من به اتفاق خاله نیلو به دنبالت اومدیم .طبق معمول ظهر نخوابیدی و تو اتاقت مشغول بازی بودی مامانی هم خسته و بی خبر از اتفاقهای توی اتاق به خواب رفته بودم که صدای پاره شدن کاغذ از خواب بیدارم کرد یواش به جلوی در اتاقت اومدم دیدم دخملی نشسته تو سبد اسباب بازیهاش و عروسکهاشو چیده جلوش و کتاب مامانو که یواشکی از کتابخونه برداشتی  داری پاره میکنی و بین عروسکات تقسیم میکنی و میگفتی این مال تو دوباره پار...
7 مرداد 1393

مستقل شدن آیسا (3 سال و 1 ماه و 26 روزگی)

سلام عشقم نفسم این روزها مشغله زندگی اجازه نمیده خاطرات زیباتو به روز برات بنویسم. دختر گلم الان 2 ماهیست که به مهد میری ولی با دردسرهای فراوان. قصدم از گذاشتن شما به مهد این بود که از تنهایی در بیایی و هم یاد بگیری با بچه ها ی هم سنت ارتباط بر قرار کنی. طی این 2 ماه 3 بار مریضی سخت گرفتی که یکیش آبله مرغان بود که خدا رو شکر خیلی اذیت نشدی ولی بعد از مریضیت بسیار بهانه گیر و لجباز شدی که مامان هنوز علتشو نمیدونه.چند روزی هم هست که به خونه جدید اسباب کشی کردیم و دیگه نمیتونم کنترلت کنم و همش خونه مامان مهناز میری و با کلی شیطنت.دختر گلم الان 3 شب که دیگه توی اتاقش میخوابه البته به خواسته خودش شروع مستقل شدنته که به راحتی جدا شدی از من .مامان ...
14 تير 1393

بهار 93

  بهارم دخترم از خواب برخیز شکرخندی بزن شوری برانگیز گل اقبال من ای غنچه ناز   بهار آمد تو هم با او بیامیز ***************************** بهارم دخترم آغوش واکن   که از هر گوشه گل آغوش واکرد   زمستان ملال انگیز بگذشت بهاران خنده بر لب آشنا کرد   **************************** بهارم دخترم صحرا هیاهوست   چمن زیر پر و بال پرستوست   کبود آسمان همرنگ دریاست کبود چشم تو زیباتر از اوست   ***************************** بهارم دخترم نوروز آمد تبسم بر رخ مردم کند گل   تماشا کن تبسم های او را   تبسم کن که خود را گم کند گل...
28 اسفند 1392