مسافرت شمال(شهریور 92)
دختر گلم تازه از مسافرت برگشته .این دومین باری بود که تابستون امسال ما رفتیم به شمال که گردشی کرده باشیم و هم به کارهامون تو بابل برسیم و به دوستای قدیمی سر بزنیم و شما مثل همیشه کلی خوشحال بودی .
ما این بارم مثل دفعه قبل رفتیم مهمان سرای دانشگاه بابا و یک روز هم رفتیم بابل به دوستای قدیمی سر زدیم. خونهی آقای منافی و دخملی مامان یکسره عمو جاویدو صدا میکرد و میگفت گوشی داری؟عمو گوشیشو در اختیار شما می گذاشت و شما خودت پیشو میاوردی و باش حرف میزدی آهنگ میذاشتی و می رقصیدی.بعد از ظهر همان روز رفتیم خونه فاطمه جون و بابا رفت دانشگاه .شما کلی با وسایل علی رضا و امیر علی بازی کردی.البته زور میگفتی به علی رضا ولی جرأت نمیکردی سمت امیر علی بری چون اون دوست نداشت وسایلشو بهت بده بعد از چند ساعت دیدم با امیر علی رفتی تو اتاق و داری خونه سازی بازی میکنی و باهاش دوست شدی فاطمه جونم بعد از ظهر برامون شامی بابلی خوشمزه درست کرد که که با خودمون ببریم بابا علی وقتی اومد دنبالمون گفت بریم نور پیش خاله الی و عمو حمید آخه اونا اومده بودن نور و کنار دریا ویلا گرفته بودن ما هم شبانه رفتیم پیششون شما خیلی خوشحال بودی که رفتیم پیش دوستت هانا و کلی ذوق کردی و با هم کنار ساحل شن بازیکردین. شبم رفتیم نارنجستان تا شام بخوریم اونجا با هانا رفتی تا با وسایل بازی کردی و دیگه سراغ ما رو نمیگرفتی وقتی اونجا آهنگ شاد گذاشتن عزیز دلم رفت و شروع کرد به رقصیدن و همه برات دست می زدند. من قربون دختر شیرینم بشم که همه عاشقشن.
آخرشبم برگشتیم خونه چون بابا صبح می خواست بره دانشگاه ولی قرار شد فردا دوباره برگردیم.من صبح زود غذا گذاشتم که با خودمون ببریم. شما و هانا کلی باهم کنار ساحل بازی کردین خیلی بهمون خوش گذشت.روز بعد هم رفتیم جنگل نور وبعد از چند ساعت از خاله الی و عمو حمید و هانا جون جدا شدیم ما برگشتیم مهمان سرا و خاله الی و عمو حمید برگشتن به سمت اراک .....
اینم 2 تا عکس از دخملیم (مامانی ببخشید عکسها کم و بی کیفیته دوربین خراب شده همین چند تا هم با گوشی گرفتم)